سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لــعل سـلـسـبیــل

مرد داد زد: عشق اول! عشق اول! زندگی­ام را سیاه کردی با این حرف!
زن آرام می­گریست.
مرد آرام­تر گفت: آن بدبخت هم معلوم نیست کدام گوری است، احتمالا دارد کهنه­های بچه­اش را چنگ می­زند.
زن دل شکسته اشک­هایش را پاک کرد.
عشق اول داشت کهنه­های بچه­ی دومش را می­شست و به مرد فکر می­کرد.

پ.ن: «هلوی شکمو و مهمانی کرم­ها» در خبرگزاری شبستان


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/24ساعت 10:6 عصر توسط هـاجـر زمـانـی نظرات ( ) | |

Design By : LoxTheme.com